دانش ادراک نیست! همان گونه که دوستت دارم های بزنگاهی اعتباری از مانائی ندارد . در تنگناهای پریشانی ،در قیل و قال گلو فشردن های هیولای ترس ،در بحبوحه ابهام و تناقض های تمام نشدنی زندگی ،آنچه به ظاهر دیوانگی است نشستن و خوب نگاه کردن است .
ما اما با چشمان بیرون زده از هیجان و اشتیاق به سمت هر سوسویی در حال دویدنیم . می خواهیم در چشم بهم زدنی همزاد آن آزادگی های خیالی شویم. لبخند های گشاد به دل مانده مان را، بی پروا هدیه میدهیم ،از امیدهای بر دل مانده مان می گوییم .دست های سالها منتظرمان را در گرمای دست هر وعده نجات ،هر اتفاق و یا هر ستایشگر گریز پایی میگذاریم .
و همچنان میدانیم آنچه می خواهیم آنجا نیست . ما هر آنچه می گذرد را می دانیم.
می دانیم آن گمشدگی و آن پریشانی مقصدی در آن خیابان ندارد .
می دانیم در حال آفرینش خستگی و زخمی دیگریم .
می دانیم او آنجا نیست.
اما چه کسی” توان و جرات روبرو شدن “با آنکه راه درست را میداند ، با« اصالت خود » را دارد ؟
عکس : مجموعه شخصی
2 پاسخ
دقیقا
نشستن و خوب نگاه کردن میتونه جلوی افرینش زخم رو بگیره
باور بزرگی خودمون سخته
دقیقا !از سخت ترین کارها نشستن و خوب نگاه کردن ،چون میدونی این نگاه کردن دیگه عادی نمی تونه باشه .