اجازه بدهی یا نه
هر شب باد
تو را ساعتی به خانه ام می آورد
تا عطرت مثل مرگ، همه روزمرگی ها را تقدیس کند،
شبیه شعبده ای زنانه
به شعرهای باکره نزدیک می شوی
رُخ میدهی
روی لبهای شاعری که جنون را اقرار می کند ،
بی فایده بود رفتنت
بی دغدغه پیامبرم شده ای
و اعجازت همین بس
که فراموشی ات
تلاش سنگ پاره ای ست که به اقیانوس فرمان ایست می دهد!
آخرین نظرات: