مردان ،خاموشی خدایانند در آفرینش رویا…

مردان سمتِ سبزِ معجزه خدایانند . از درخت هوشیارِ تنهایی تراشیده شده .

مانند پلکان نردبان ،در رنج هایِ رفتنِ خود یگانه اند .

به گمانم بیشتر از حق وظیفه دارند ،وظیفه دشوار سبکبار کردن ثانیه ها ، جان بخشیدن به کلمات .

می جنگند و زخم ها را تاب می آورند و همچنان به پیش می روند .با چراغ یا بی چراغ ،با درد یا بی عشق ،با جراحتی در قلب یا …پیش می روند .

آنها هرگز نمی ایستند. هرگز مسحور نمی شوند .درنگشان اما ،قطرات اشک های ناگفتنی ست .

نگهبانان قلعه های محکم سکوتند و به تندیس رنج هایشان مفتخر!

آنها به پاداش می اندیشند ،به عید سرور زنانه ای که روزی از راه میرسد .

به شباهتِ لبخندِ زن و نور ِدل خود می اندیشند .

به لحظهِ مقدسِ جادویِ شادیِ زنانه که به قلبشان نرم می کوبد.

مردان خاموشی خدایانند در آفرینش رویا !

 

یادداشت روز

به اشتراک بگذارید

عضویت در خبرنامه

4 پاسخ

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پست های مرتبط