مردان سمتِ سبزِ معجزه خدایانند . از درخت هوشیارِ تنهایی تراشیده شده .
مانند پلکان نردبان ،در رنج هایِ رفتنِ خود یگانه اند .
به گمانم بیشتر از حق وظیفه دارند ،وظیفه دشوار سبکبار کردن ثانیه ها ، جان بخشیدن به کلمات .
می جنگند و زخم ها را تاب می آورند و همچنان به پیش می روند .با چراغ یا بی چراغ ،با درد یا بی عشق ،با جراحتی در قلب یا …پیش می روند .
آنها هرگز نمی ایستند. هرگز مسحور نمی شوند .درنگشان اما ،قطرات اشک های ناگفتنی ست .
نگهبانان قلعه های محکم سکوتند و به تندیس رنج هایشان مفتخر!
آنها به پاداش می اندیشند ،به عید سرور زنانه ای که روزی از راه میرسد .
به شباهتِ لبخندِ زن و نور ِدل خود می اندیشند .
به لحظهِ مقدسِ جادویِ شادیِ زنانه که به قلبشان نرم می کوبد.
مردان خاموشی خدایانند در آفرینش رویا !
یادداشت روز
4 پاسخ
خیلی خوب نوشتی🥹❤️👌
❤️🙏
شباهت لبخند زن و نور دل خود🙂🙂
چقدر عمیق👌
❤️🙏