هربار که جهان نُتی از عشق می نویسد
قلبی
روی جوان ترین شاخه های بید، بیدار می شود
یاغی ، دیوانه ،ناسور
به استقبال زخمی می رود که در نیمه راه قصه ای جا مانده است،
خاطره ای
که قطره قطره از جانش گریخت
دانه دانه در خاک برهنه شد
به آهستگی مضرابی نقره ای را دستش گرفت
و اجازه داد
نیمه پنهان خدا
از گوشه چشمش بچکد.
یک پاسخ
😍😍😍😍😍👌