باد یکشنبه غمگین¹ را تکان داد و قد کشید.
مریلین می خواست در سال جدیدی متولد شود . کنار زندگی اش ایستاد و خودش را به نور جراحتش آویخت .می دانست تقریبا همه چیز از راه دیدن متولد می شود. دستی به خاکستر خداوند روی شانه هایش کشید. بهای لمس خستگی اش ،چشم هایش بود.
هنوز هیچ احتمالی به خواب نرفته بود. می دانست از زمان پرسیدن، پرسشی بی اعتبار و بی پاسخ است . زمان می تواند روی دره ای از درد تو را به بازی بگیرد و در لبه پرتگاه نجاتت دهد . می تواند تو را در خیرگیِ انتظار پایمال کند . می تواند تا هر آرزویی کِش بیاید و سر خم نکند . اما در آخر همه چیز را به پای تو تمام می کند و تو را به حسرت هایت بفروشد.
مریلین روزی که کودکی هایش تمام و کمال تمام شد، از آخرین پله های تردید پایین آمد . رام تنهایی اش شده بود . رام خوشبختی دستچین شده ای که نوامیدانه به رخش کشیده می شد . سرنوشتش را کاوید . توی سرنوشتش اول از همه ،سر از پدرش در آورده بود . بعد ،به انکارهایش نگاه و خطوط تنش را مرور کرد .جزء بی نقصی از گم شدگی مادرش در همه جای سرنوشتش بود . دهانش را باز کرد و نام خودش را دو بار بی صدا تکرار کرد .چه کسی نامش را بیش از این خواهد پرسید . مریلین نمی خواست ابتدا و انتهایش شبیه هیچ تنها آمدن و رفتنی باشد. حقیقت دیگر برایش شبی طولانی نبود بلکه دستی شده بود که گلوی ترسش را می فشرد . آرام شده بود و داشت کم کم ناگهانیِ تولدش را در آغوش می گرفت . با پلک هایی باز که برای واژگونی اش تا لبه دنیا دویده بودند…
¹”آهنگ یکشنبه غمگین ساخته رژو شرش ”
عکس : مجموعه شخصی ،سوئد
آخرین نظرات: