واژه ها ابرهای ماژلانی من هستند !
کهکشان های کوتوله ای نامنظمی که دور کهکشانی که در من است می چرخند و اقیانوسی از ستارگان خیره کننده ، جوان و درخشان را متولد می کنند . هر واژه تن سفید و کشیده ای دارد که می تواند منشوری از جادو بشود .
هر کلمه در انتظار خاطره ساختن است و می خواهد برگی برنده بشود که از آستین آسمان می افتد روی خشکسالی جوانه ای نامرئی که توی تاریکی زمینی دارد جان می کند و فکر می کند کارش تمام است .
کلمات برایم شاخه های آسوده انگورند که در تار و پود روزها تاب می خورند ، از هر اتفاقی بالا می روند و می خواهند خودشان را در دسترس یک میل به سبکبالی ، یک اراده به سرخوشی قرار می دهند . می خواهند ابرایشم اشتیاقی بشوند و تلوتلو خوران خودشان را به گردن زنانه زندگی برساندند و آغوش مقدسی را پاداش بگیرند .
من در کهکشانم در مهمانی زنی هستم که صدایش قدیسه ای به طراوت گل سروپژیا است . شگفتی مهیبی دارد و می داند لازم نیست به استقبال هیچ معصومیت غافلگیر کننده ای برود.
زنی که مثل خورشیدی نامرئی بین زمین و آسمان ایستاده و مرا روی شانه های روحش نگه داشته است .
عکس مجموعه شخصی،سوئد
آخرین نظرات: