کتاب صوتی /این سال به مبادا تمام نخواهدشد / یک / مینا و …

به مینا و مخملِ مادرانگی اش
شروع برگشتن است مینا! قلب خواهی داشت و بسیار خواهی گریست . کنار دروازه دوازدهم “اقبال” به تو می رسد و چشم هایت را برمی دارد و می رود توی دورترین رودخانه خودش را غرق خواهد کرد . زیبایی ات اتفاقی نبود . تو پوست روشنی از آفتاب جوان صبح را پوشیدی و خیس از رودخانه معصومیت بالا آمده ای . تو راه را برای هر رسیدن، باز کردی و خودت نمی دانستی.

 

درست، اولِ قتل پیامبرانِ لغت بود که
چشمانش را بست و
آنقدر به خدا خیره ماند
که زمین همه سیب های فریبکارش را بالا آورد
لبخندش ،خاکستری روشن زیر همه آتش های دنیا ،
بی رد هیچ شایعه ای
روزهایش را فروخت
پیراهن گلداری خرید
تور انداخت و
در رودهای عمیق صورتش
صبـــــــر را بالا کشید
وقتی صدای مردانه در سکوتش مشت می کوبید
وقتی در انحنای ناشیانه عشق ،بی ساز و سیگار خانه نشین بود
سنگ ها یی رویید در قلبش
…سنگ هائی که پشت کوه را به خاک رساند

درست اول ماه آینه ، آفتاب شد
و در پیچکِ شانه هایش
اشکهای نچکیده مردان خسته تاریخ را پنهان کرد
می گویند خدایانی
مسخ مادرانگی اش شدند
جاودانه مادرانگی اش
وقتی آرام می نشست
و خودش را به تکه های دندان گیر گنجشکها تقسیم می کرد

اینجا پلک زدن پی در پی دروغ، پشت حادثه فراموشی ات
هیاهوی دست کوتاه باد، برای نوازش روح توست
با چرخش دردهایت ، اشک هایت، تردیدهایت بمان و برقص

که پای همه دیوارهای دنیا به زن زنجیر شده.

به اشتراک بگذارید

عضویت در خبرنامه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پست های مرتبط