زامبی های بلوند!

زامبی های بلوند
در جنگلِ جهان،
کرواتِ نارنجی لاشخورها برق می‌زند
و اروپا،
در میان طوفان، با لبخندی از ترس
برای اربابانش چتر نگه می‌دارد.

چشم‌های آبی‌ اش دریایی از دروغ منجمد شده است ،
از وجدان ،فقط  بازی با جان ها
در راهروهای ناتو  مانده است

نقشه‌ای تاخورده در جیب ژنرال‌هاست
که بوی نفت می‌دهد
و خاکستر کودکان بی‌پرچم…

صلحش ؟ طنابی ست مخملین که آرام بر گردن ” طلای سیاه ” می نشاند.

صلحش : با تکه حریری بر گلوی ملت ها می نشیند تا متمدنانه نفس شان را بگیرد.

اروپا،
سایه‌ای‌ست پشت سر کاخِ ستاره‌ها.
با گوشواره‌ای از ستاره داوود،
و دست‌هایی که زیر میز، بیعت می‌نویسند،
سخنرانی می‌کند، اما با گلویی اجاره‌ای!

تمدنش
افسانه‌ای برای خواباندن وجدان،
در دهانِ لاشخورهایی
که با استخوان، قانون می‌نویسند.

در این نمایش،
اروپا دلقکِ خوش پوش امپراتوری‌ست
که با چکمه‌های خونی،
حالا وقیحانه بر خاک فلسفه قدم می‌زند…
و با لبخندی از ترس، در کنفرانس‌ها بیانیه می‌بلعد.

با لب‌های بسته، اما دستانی باز برای فروش اسلحه
حلقه‌به‌گوش ایستاده ،
تا  بردگی‌اش به شیطان را تمام کند.
ومی تواند  برای آوردن آتش به جهنم، از هر سیاهی ، سبقت بگیرد.
مسئله، دیگر نژاد نیست
نه حتی  رنگ، حتی خاک—
بلکه طَمَعی‌ست که انسان را به سگ ِ زنجیری بدل کرده،

و زنجیر، ساختِ همان‌هایی‌ست
که نامِ خدا را بر سکه هایشان زده‌اند :

زامبی های بلوند!
…………
عادله ضیائی
به اشتراک بگذارید

عضویت در خبرنامه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پست های مرتبط