“photo by my”
ماجرای تو دستم را برای همه چیز باز می کند !
برای هر دلتنگی نیامده ای خوب هستی . با دم دست ترین دلخوشی ها متحد می شوم و حیرت آرائی می کنم .
هر وقت قصد رویادیدنت را می کنم ،دائم الطعنه ها تاریکی از راه می رسند .ولگرد های وحشت ،فلسفه می بافند در کراهت مرگ . اما گردبادی از بی انتظاری مرا دور سرش می چرخاند و کفش های قرمز شاعرانگی را از پایم درمی آورد و نمی گذارد بهانه بیاورم .
تو هنر بزرگی مثل خیره شدن داری . می توانی شکیبایی برای آزادی را به تمام خرده ریزه های مرئی زندگی ترجیح دهی .ماجرای تو کاشتن یک کوه وسط رفتن های باقی مانده است .
آنجا روی سکوت غیر قابل شکستنی ایستاده ای .سرِ جنگ های گذشته را انداخته و زخم هایت را دوخته ای .وقتی برای پشیمانی نداری . تو نمی توانی به پشت سرت، به چنگ و دندان مردگان برای مُویه سرایی بیش از این نگاه کنی.
به سنگی که دیوانه ای به نام حسرت به دایره حقیقت می زند . حتی غمزگی فرشتگانِ بی ارادگی ، تو را به مخمصه پیروزی های مبتذل نمی اندازد .
چه ماجرایی بهتر از لجاجت تو برای درخشیدنی بدون بودن ،می تواند هر لحظه مرا به دانه های زنده هشیاری تبدیل کند؟
آخرین نظرات: