
رودخانه را مثل دستمال خیسی چلاند و توی جیبش گذاشت…
آهستگی دایره زنگی شده بود دور روزهایش. می خواست از حسرت دیوانگی بیرون بیاید .دست به راه شد . خانه را ترک کرده بود،
آهستگی دایره زنگی شده بود دور روزهایش. می خواست از حسرت دیوانگی بیرون بیاید .دست به راه شد . خانه را ترک کرده بود،
طنین شومان¹ منی ! من در کمین تو ام ! کمانی کشیده در ناگزیری رسیدن ! می دانم حادثه های زیادی برای ندیدن است
عکس مجموعه شخصی : استکهلم بهار ناگهان به خانه نزدیک می شود و طبیعت به شکل جنون آوری رویش را از نیست به هست
نخواهی هم بهار تماشایی ست . نخواهی هم جوانه ها را بیرون می کشاند . نخواهی هم امید دستش را می گذارد روی صورت روزها
صبح را از لایه سوم شروع می کند ،دسترسی ندارد به اول و دوم ،دیشب گوش کودک را پیچانده و خنده اش را خشکاند
“photo by my” ماجرای تو دستم را برای همه چیز باز می کند ! برای هر دلتنگی نیامده ای خوب هستی . با دم
این تبلور روح زنانه جهان است! صدای معصومیتی که قرن ها شکنجه و سرکوب می شود . سفرش حالا به جغرافیای سوگواری به نام ایران
صبر سهل انگاری نیست !،رهایی انتخاب ها از پشیمانی ست. منفعل شدنی فهیم است و ما را در دسترس بُعد دیگری از خودمان
photo:naturepics5352 آنچه از او زاده شدم ، دشواری انتخاب واژه بود در پیوستگی روحم با افسون خاموشی. آنچنان صدایش بر پوستم دست می کشید که
photo :naturepics5352 امروز زودتر از گنجشک ها بیدار شده بودم . امروز،خودش فهمیده بود که فرق خواهد داشت . پس بی مقدمه مثل غبار
با عضویت در خبرنامه از جدیدترین نوشته ها باخبر شوید