
برو و مثل ماه روی صندلی تکی ات در آسمان بنشین!
با قصه هایمان یکی شده ایم و هزاران بار نقالی شان کرده ایم .برای قصه هایمان پیراهن دوخته ایم و آنها را به تماشای

با قصه هایمان یکی شده ایم و هزاران بار نقالی شان کرده ایم .برای قصه هایمان پیراهن دوخته ایم و آنها را به تماشای

آهستگی دایره زنگی شده بود دور روزهایش. می خواست از حسرت دیوانگی بیرون بیاید .دست به راه شد . خانه را ترک کرده بود،

طنین شومان¹ منی ! من در کمین تو ام ! کمانی کشیده در ناگزیری رسیدن ! می دانم حادثه های زیادی برای ندیدن است

عکس مجموعه شخصی : استکهلم بهار ناگهان به خانه نزدیک می شود و طبیعت به شکل جنون آوری رویش را از نیست به هست

نخواهی هم بهار تماشایی ست . نخواهی هم جوانه ها را بیرون می کشاند . نخواهی هم امید دستش را می گذارد روی صورت روزها

صبح را از لایه سوم شروع می کند ،دسترسی ندارد به اول و دوم ،دیشب گوش کودک را پیچانده و خنده اش را خشکاند

“photo by my” ماجرای تو دستم را برای همه چیز باز می کند ! برای هر دلتنگی نیامده ای خوب هستی . با دم

این تبلور روح زنانه جهان است! صدای معصومیتی که قرن ها شکنجه و سرکوب می شود . سفرش حالا به جغرافیای سوگواری به نام ایران

صبر سهل انگاری نیست !،رهایی انتخاب ها از پشیمانی ست. منفعل شدنی فهیم است و ما را در دسترس بُعد دیگری از خودمان

photo:naturepics5352 آنچه از او زاده شدم ، دشواری انتخاب واژه بود در پیوستگی روحم با افسون خاموشی. آنچنان صدایش بر پوستم دست می کشید که
با عضویت در خبرنامه از جدیدترین نوشته ها باخبر شوید