جایی که دیگر پیله نیستی ،اما پروانه هم نشده ای…
هیچ کس درباره اش نمی گوید. جایی که دیگر پیله نیستی ،اما پروانه هم نشده ای. آن دره کوچکی که در آن گیر افتاده ای
هیچ کس درباره اش نمی گوید. جایی که دیگر پیله نیستی ،اما پروانه هم نشده ای. آن دره کوچکی که در آن گیر افتاده ای
روزمرگی، در صبح را آهسته باز می کند . فکر بیات دیروز را توی چای دم کرده بی حوصلگی دیشب می اندازد و دلهره را
“photo by me” می خواهم اعتراف کنم ساده نبود دست کشیدن . زندگی زن ها ، آه زندگی زن ها همین قدر تراژدیک و
اونقدر این سالها ،هر سال آرزوها مونو روی شونه سال های جدید گذاشتیم ؛روی ماه جدید ؛هفته جدید که خود این جا به جا
“من کیستم ؟”کوتاه ترین سوال بی جواب جهان . بی جوابیی که به اندازه عمر جهان کِش آمده است . چه کسی می تواند
سال دیگر بود . زندگی چشم هایش را دوخته بود به وحشتم و جدی ترین سوال هایش را یکجا پرسید . یک دستش را گذاشت
مردان سمتِ سبزِ معجزه خدایانند . از درخت هوشیارِ تنهایی تراشیده شده . مانند پلکان نردبان ،در رنج هایِ رفتنِ خود یگانه اند . به
گاهی وقت ها تنها رهایی، شجاعت رفتن از برزخ امیدواری به جهنم واقعیت است. جهنم واقعیت با پذیرش لحظه به لحظه ما به سرعت
هیچ چیز همه چیز نیست .قرار نبوده باشد ،قرار هم نیست باشد . اگر کسی خواست این مسئله را با منطق ریاضی به شما ثابت کند ،یک بار دیگر به خودتان اجازه شک کردن بدهید.
با عضویت در خبرنامه از جدیدترین نوشته ها باخبر شوید