هر تازگی از آغوش ترس می گذشت و هر ترسی به زخمی تنیده بود…
photo:naturepics5352 آنچه از او زاده شدم ، دشواری انتخاب واژه بود در پیوستگی روحم با افسون خاموشی. آنچنان صدایش بر پوستم دست می کشید که
photo:naturepics5352 آنچه از او زاده شدم ، دشواری انتخاب واژه بود در پیوستگی روحم با افسون خاموشی. آنچنان صدایش بر پوستم دست می کشید که
photo :naturepics5352 امروز زودتر از گنجشک ها بیدار شده بودم . امروز،خودش فهمیده بود که فرق خواهد داشت . پس بی مقدمه مثل غبار
قسمت نکن با من سایه های بودنت را نگاه کن، چگونه پیر می شوی چگونه دور می شوی دور… آنقدر که قلبهائی، خودمانی تر از
هیچ کس درباره اش نمی گوید. جایی که دیگر پیله نیستی ،اما پروانه هم نشده ای. آن دره کوچکی که در آن گیر افتاده ای
بهار لعبت هریمن بود ، که از زخم عشق رانده شد . هریمن ستاره صبح بود که از دروازه هشتم نور آورد و رانده
روزمرگی، در صبح را آهسته باز می کند . فکر بیات دیروز را توی چای دم کرده بی حوصلگی دیشب می اندازد و دلهره را
بسم الله ابان بود و پنجره در خاطره ای ناگهان به لب هایت باز شد نامت سوغات بود از درخشندگی قصری که تماما قدم زدیم
“photo by me” هرین بیشتر خسته بود تا خوشحال ،گشته بود اما چیزی را که دیگران مثل یک نقطه عطف در زندگی شان علم می
شکفتن جراحتی ابدی دارد . دانه هرگز به هویت دانه بودن برنخواهد گشت . او به رنج تغییر تسلیم می شود . تمام دانه گی
هربار که جهان نُتی از عشق می نویسد قلبی روی جوان ترین شاخه های بید، بیدار می شود یاغی ، دیوانه ،ناسور به استقبال زخمی
با عضویت در خبرنامه از جدیدترین نوشته ها باخبر شوید