
با من از نو شدن وقتی بگو که زمان در مشت تو باشد…
سال دیگر بود . زندگی چشم هایش را دوخته بود به وحشتم و جدی ترین سوال هایش را یکجا پرسید . یک دستش را گذاشت

سال دیگر بود . زندگی چشم هایش را دوخته بود به وحشتم و جدی ترین سوال هایش را یکجا پرسید . یک دستش را گذاشت

“photo by me” نه چندان ناگهان ، در شکاف یک روز ، تمام آنچه که از تو شرمگین عبور کرده ،راه میشود آن اندک آه

“photo by me” موازی جهانم آرمیده ای در تکثری بی مثال، نور می تابانی بر هندسه آه… روزگارم چه ساده گذشت ،در ایمانی که جمع

“photo by me” تکرار تا سر حد مرگ تکرار خواهد شد . تکرار آنقدر خودش را به پر و پایت می پیچاند تا بالاخره

درد کلمات را بلعیده آنچه باقی مانده روح سرگردانی ست که بعد از سم مهلک عشق هنوز زنده است! بی وقفه می بارد بی وقفه

مردان سمتِ سبزِ معجزه خدایانند . از درخت هوشیارِ تنهایی تراشیده شده . مانند پلکان نردبان ،در رنج هایِ رفتنِ خود یگانه اند . به

اجازه بدهی یا نه هر شب باد تو را ساعتی به خانه ام می آورد تا عطرت مثل مرگ، همه روزمرگی ها را تقدیس

از تاریکی شوقش خوشم آمده بود .از خیسی ترس هایش .از آشفتگی خیالش که مرزها را دیوانگی های کوچک روح میدانست که نمی خواهد رنج

“photo by me” به “اقتدای تسلیم” آزادی دست و پا شکسته ای از راه میرسد و زندگی زیر خاکستر مرگ زبانه می کشد . در

گاهی وقت ها تنها رهایی، شجاعت رفتن از برزخ امیدواری به جهنم واقعیت است. جهنم واقعیت با پذیرش لحظه به لحظه ما به سرعت
با عضویت در خبرنامه از جدیدترین نوشته ها باخبر شوید